تا سر زلف پریشان تو چین در چین ست
زیر هر چینی از آن، جای دل غمگین است
بی مه روی بتان، شب همه شب تا بسحر
دامن و دیده ام از اشک، پر ازپروین ست
شیوه ی کوهکنی، شیوه ی فرهاد بود
صفت حسن فروشی، صفت شیرین ست
باغ حسن تو چه باغی ست که پیوسته در او
سنبل و نرگس و ریحان و گل و نسرین ست؟
عاشق ار خواب سلامت نکند نیست عجب
عشق را درد بود بستر و غم، بالین ست
وحدت از صومعه گر رخت به میخانه کشید
عارف حق نگر و رند حقیقت بین ست